داستان یک مدافع حرم ۳

ساخت وبلاگ


 به نظر بندة حقیر امروز هر کس به بهانه های مختلف نمی خواهد در این راه قدم بگذارد و جزو مدافعین حرم باشد یقیناً اگر صحنه کربلا هم بود دقیقاً با همین بهانه ها کمکی به حسین علیه السلام نمی کرد.

مربی شهید مهدی طهماسبی 

وصیتنامه

پلاک سوخته 

مدافع حرم

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 226 تاريخ : پنجشنبه 29 مهر 1395 ساعت: 22:41

یکبار پرسیدم چه کسی این جریان‌های تکفیری را حمایت می‌کند؟  گفت: «از جیب جنازه‌هایشان، از پول سعودی و امارات بگیر تا پول قطر و ترکیه و افغانستان و پاکستان و تا یورو و دلار آمریکا و کانادا، همه چیز در آورده‌ام!»  ترکیه را دست خائن در قضیه سوریه می‌دانست و یکبار عکسی توی لپ تاپش نشانم داد که در یکی از مقرهای القاعده گرفته بود و تکفیری‌ها پرچم ترکیه را آنجا نصب کرده بودند. ولی با وجود دو سال حضور در جبهه سوریه، جریان‌های تکفیری‌ها را عددی به حساب نمی‌آورد.  می‌گفت: «خیلی دوست دارم مستقیما با خود آمریکایی‌ها بجنگم.» برای محمودرضا  . داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : خیلی دوست دارم لیلا فروهر,خیلی دوست دارم,خیلی دوست دارم عشقم,خیلی دوست دارم لیلا,خیلی دوست دارم یه مدل تازه,خيلي دوست دارم ليلا فروهر,خيلي دوست دارم حميد عسگري,خیلی دوست دارم از لیلا,خیلی دوست دارم یه روز,خیلی دوست دارم یه روز مهدی احمدوند, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 204 تاريخ : پنجشنبه 29 مهر 1395 ساعت: 22:41

حاج حمید فقط برای رضای خدا کار میکرد، در ابتدای ورود به سوریه گفت من بابت حضور در سوریه حقـــــوق نمیخواهم، با اینکه حقوق ناچیزی بود، فرمانده ی قرارگاه پس از دیدن نامه با درخواست ایشان موافقت نکرده بود و به ایشان گفته بود این حقوق(که در حد حداقل حقوق کارمندی بود) از شیر مادر حلال تر است. یک سال از رفتنش به سوریه می گذشت. به او گفتم: حاج حمید دیگر نمی خواهی برگردی؟ گفت:حاج خانم محال است با پای خودم برگردم مگر اینکه مرا بیاورند. به ما گفته بود اول محرم برای شرکت در مراسم  هیئت به ایران می آید و ما در انتظار دیدن او به سر می بردیم که اول محـــــرم شد و پیکر م داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : محال است بارانی از محبت,محال است بارانی, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 202 تاريخ : پنجشنبه 29 مهر 1395 ساعت: 22:41

شب شهادت امام حسن عسگری(ع) چنان دعای توسلی خواند که همه ی دل ها را منقلب کرد انگار می دانست که می خواهد برود.  به فراز مربوط به امام حسین(ع) که رسید این جمله را گفت: "تموم زندگیم مال حسینه"  به فراز مربوط به امام رضا(ع) که رسید عرض کرد: یا امام رضا زن و فرزندم را به تو می سپارم.  نیم ساعت قبل از حرکت برای عملیات توی ماشین آماده بودیم دیدیم همه به جز حمید هستند.  گشتم حمید را پیدا کنم دیدم به حمام رفته.  داد زدم حمید دیر شده گفت: دارم غسل شهادت می کنم. همرزم شهید اسدالهی  آقا محمودرضا داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از دفاع مقدس,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید صیاد شیرازی,خاطره ای از شهید خرازی,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید حسین فهمیده, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 29 مهر 1395 ساعت: 22:40

گفت‌وگو با خانواده، دوستان و مادر ناشنوای شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی سردار غریب با دعای خیر یک شهید آسمانی شد نیمه‌های شب اوایل مهرماه بود که صدای پیامک تلفن همراه، خبر شهادت شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی را منتشر کرد. به گزارش مشرق، نیمه‌های شب اوایل مهرماه بود که صدای پیامک تلفن همراه، خبر شهادت شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی را منتشر کرد. با خودم گفتم چه می‌کنند این جوانان عاشورایی که در ایام عزاداری سالار شهیدان خود را به قافله کربلائیان می‌رسانند. کمی که پرس‌وجو کردم متوجه شدم شهید سجاد زبرجدی همه داشته مادری بود که بعد از فوت همسرش با وجود مشکل داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 178 تاريخ : پنجشنبه 29 مهر 1395 ساعت: 13:45

برادر شهید از قول کتک زدن برادر هم می‌گوید: قبل از تشییع پیکرش از حال رفته بودم و در بیمارستان خواب سجاد را دیدم. سجاد به طرف من آمد و گفت آمدم از تو خداحافظی کنم. گفتم کجا؟ گفت باید بروم. گفتم تو قول دادی زود برگردی زود هم برگشتی، اما نباید بروی دیگر. تو مادر داری، خواهر داری، من هم می‌خواهم به تو تکیه کنم. گفت دیگر نمی‌توانم بمانم، باید بروم. هر کاری کردم نگهش دارم نتوانستم و او رفت. روز تشییع پیکرش سر مزار وقتی روی سجاد را برداشتم تا آن کتکی که قولش را داده بودم بزنم، دیدم جایی برای زدنش نیست. ترکش خمپاره نیمی از صورتش را برده بود. مراسم بسیار باشکوهی داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 29 مهر 1395 ساعت: 13:44

دیر آمد و زود رفت سیفی، دوست شهید من و سجاد از همان سال 1381که نوجوان بود و جذب برنامه‌های بسیج دانش‌آموزی شده بود با هم آشنا شدیم. یک نوجوان محجوب و کم‌حرف اما سرشار از انرژی. بسیار بامحبت و مهربان بود. از آنجایی که سجاد بسیار با‌انرژی بود و به لحاظ زمان زیادی که در مسجد، پایگاه و هیئت می‌گذاشت در قسمت‌های مختلف پایگاه بکارگیری شد. سجاد در بخش‌های اردویی و فرهنگی فعال بود. یکی از فعالان و برگزارکنندگان اردوی راهیان نور بود. سجاد برای آموزش راپل به بچه‌های پایگاه زحمات زیادی کشید. بچه‌ها خیلی خاطرات خوشی از این آموزش‌ها دارند. سجاد مسئول عملیات پا داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 29 مهر 1395 ساعت: 13:43

بسم رب الشهدا و الصدیقین  بعد از شهادت سید ابراهیم (مصطفی صدر زاده) تمام دغدغه ام این بود که چه کسی جانشین بر حق گردان عمار میشود؟گردانی که حالا اسم و رسمی برای خودش پیدا کرده بود.  گذشت تا اینکه یک روز در بهداری نشسته بودم،یکی از بچه های بهداری که مشهدی هم بود گفت :"ابوعلی"جانشین سید ابراهیم شد.  ابو علی را نمیشناختم؛خیلی دوست داشتم ببینم ابوعلی کیست؟کجاست؟و چه میکند؟...درذهن خود تصویری از او ساختم.  تا اینکه یک روز ابوعلی آمد."خوشرو و خوشبرخوردبود،با ظاهری ساده و خاکی.اولین عکس های یادگاری را همان روز با مرتضی(ابوعلی)گرفتیم.  زمان میگذشت؛و روز به رو داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید خرازی, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 204 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 11:11

وقتی نیستی آرامش ندارم... از صبح تا ظهر با اینکه زمان زیادی طول نمی‌کشید، اما دلتنگش می‌شدم! برای آمدنش لحظه‌شماری می‌کردم. گاهی که به ناچار شب را در محل کار می‌ماند، وقتی به خانه می‌آمد احساس می‌کردم هفته‌هاست که از او دور شده‌ام. ساعت‌های آن شب برایم به سختی می‌گذشت. فردا وقتی به خانه می‌رسید، به صالح می‌گفتم، تنهایی این خانه دردناک است. وقتی محل کار می‌مانی آرامش ندارم. اگر می‌شود شب‌ها برگرد.تمام تنهایی‌ها و سکوت را با نبودن او یکجا حس می‌کردم. دلتنگش می‌شدم! چیزی که لحظات نبود او را سخت‌تر می‌کرد، یادآوری لحظاتی بود که صالح در خانه بو داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : گفتگو با همسر,گفتگو با همسر شهید مدافع حرم,گفتگو با همسران شهدای مدافع حرم,گفتگو با همسران مدافع حرم,گفتگو با همسر شهید,گفتگو با همسر شهاب حسینی,گفتگو با همسر سابق مهدوی کیا,گفتگو با همسر حمید بابایی,گفتگو با همسر سحر قریشی,گفتگو با همسر مرتضی پاشایی, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 212 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 11:10

حاج حیدر به هیــــــچ وجه نمازش قضا نمیشد حتی در بچگی که در مدرسه بود از معلم اجـــــازه میگرفت واسه نماز تا زود تر به مسجد برود تا مکبـــــری کنه و نمـــــازش رو هم اول وقت بخـــــونه . ایشان  در سن کودکی یعنی قبل از سنی که نماز واجب میشود شروع به نماز خواندن کرد. همه کودکان را هم تشویق میکرد به قرآن خواندن و نماز خواندن اول وقت.  این جمله را هم همیشه میگفت : به نماز نگویید کار دارم                  به کار بگویید نماز دارم کانال شهید   @shahidebrahimkhani  شهادت اردیبهشت۹۵ خانطومان @haram69  بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید خرازی, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 202 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 11:09

مادر شهید حاج محمد بلباسی  یک روز می خواست برود نماز جمعه، وقتی خواست بند کتانی‌اش را ببندد، رفتم روبروی پله جلویش را گرفتم، پرسیدم:«کجا»؟  گفت :می‌روم نماز جمعه. گفتم نماز جمعه‌ی تو، درس توست، حالا اگر یک هفته شرکت نکنی اشکالی ندارد. درست را بخوان، دانشگاه که قبول شدی انشاءالله نماز جمعه هم می‌روی.  الحمدالله درس خواند و دانشگاه سراسری مشهد رشته مهندسی ریخته‌گری هم قبول شد. آقا محمودرضا داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید خرازی, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 237 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 11:09

انتهای پادگان ..، مقبره دو شهید گمنام بود .. سه‌تایی قرار گذاشتیم هرشب زیارتشان برویم .. اما برخی شب‌ها به خاطر شدت برودت هوا و ایضا طولانی بودن مسیر، نمیرفتیم و خودش، تنهایی می‌رفت .. نمیدانم چه سِرّی را در گوش مقبره ها نجوا می‌کرد.. نمیدانم زمزمه کدام غزل عاشقی را بر لب داشت .. که اینقدر انس گرفت.. که هر شب و هر صبح در کنارشان می آرمید .. حال، من این منِ تا گردن فرو رفته در لجن معاصی، در گوشَت می‌خوانم، می‌خوانم و امید به اجابت دارم .. که «ای شهید ، ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته‌ای، دستی برآر و  ما قبرستان نشینانِ عادات سخیف را از این منجلاب ب داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 254 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 12:07

سلام بزرگوار سلام دلاور خوب بچه های دم عشق را تنها گذاشتی ورفتی پیش سید ابراهیم ابوعلی گاهی به خیلی چیزها فکر میکنم به اولین برخوردی  که بامن کردین.  از همان اولین برخورد شیفته منش بزرگوارانه شماشدم یادتان می آید از من پرسیدین معرف شما برای حضور درگروه چه کسی هست ؟من هم گفتم معرفی ندارم جز شهید رسول خلیلی فکر نمیکردم مرا به گروه ادکنید ولی کردید . کاش بیش تر می ماندید تا درس ها از بزرگی وصبوری بگیرم هرچند من باشماارتباطی نداشتم اما دلمان خوش بود به اینکه ابوعلی می آید درگروه ومیگوید برای امر مهمی التماس دعا یا همان شعر معروف را میگذارد :مارا به دعا ک داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 267 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 12:07

 محیط خانه وقتی محیطی عبادی باشد و زن و شوهر در این مرتبه با هم اتفاق نظر داشته باشند، خود به خود زمینه تربیت فرزند آماده میشود. بچه در درجه اول به پدر و مادرش نگاه می کند. ما گاهی که می خواستیم بچه ها را به چیزی رهنمون کنیم، بصورت تصنعی باهم روی آن مسئله بحث می کردیم که بچه ها بشنوند و متوجه بشوند برا اینکه آموزش غیرمستقیم برای بچه ها باشد، عمدا در موردش صحبت می کردیم و یک مسائلی را از این طریق به بچه ها می فهماندیم بخصوص مسائل سیاسی، گاهی مسائل عبادی، اینکه چرا در اسلام فلان کار را باید انجام داد یا چرا فلان دستور آمده است. هدف این بود که بچه ها، بشنوند داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : تربیت کودک شهید مطهری,تربیت فرزندان شهدا,تربیت فرزند از دیدگاه شهید مطهری, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 202 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 12:06

جبهه ی عشق کنون مَردِ خطر می خواهد پا نهادن به رهِ عشق هنـر می خواهد ... شهید امیرعلی هیودی از دزفول شهادت: ۱۴ آبان ۹۴ - سوریه اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم بیسیم چی @bisimchi1 داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : شهید امیرعلی هیودی, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 266 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 12:05

اهل راحت طلبـــــی و تن پـــــروری نبود، وسیله ی نقلیه در منزل بود ولی پیاده به خرید می رفت از بین دو کار سخت،کار سخت تر را انتخاب میکرد،  این جسم از آن روح بزرگ چه ها کشید و چه رنج ها تحمل کرد و تا زمانیکه مرکب صعودش به ملکوت نگردید ، استراحتی ندید. کانال‌شهیدحمیدمختاربند  ahid_mokhtarband نقل از همسرشهید  بانک اطلاعات شهدای مدافع حـــــرم @Haram69 داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 247 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:47



همسر شهید علی یزدانی پس از شنیدن خبر شهادت بصورت غیررسمی.

آقا محمودرضا

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 191 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:47

خواهران وبرادرانم به تسلیت گویندگان تبریک وتهنیت گویند چرا که من شهیدم وامیدوارم هنگام ظهور وقیام حجت ابن الحسن (ع) بیایم با سپاهی از شهیدان . از خواهرانم میخواهم با حجابشان ،اخلاق،ورفتارشان  الگوی فاطمی باشند برای دیگران. از پدرم میخواهم در فراغم صبرکند . از دوستانم می خواهم درمراسمات مرا یاد کنندوقطعا درانتظار آنها خواهم ماند واگر جنازه ایی داشتم قطعا غسل وکفنم نکنید با لباس رزم دفنم کنید ومجدداً می گویم اگر پس ازاسارت شهید شدن جنازه ام را مبادله نکنید . این وصیت برای آنهایی که به حقیرارادت داشته اند نوشته ام . عباس کردانی  94/10/26 سوریه /حلب/شهر صن داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : فرازی از وصیت نامه شهدا,فرازی از وصیت نامه شهید,فرازی از وصیت نامه شهید همت,فرازی از وصیت نامه امام,فرازی از وصیت نامه شهید چمران,فرازی از وصیت نامه شهید زین الدین,فرازی از وصیت نامه شهید شوشتری,فرازی از وصیت نامه شهید خرازی,فرازی از وصیت نامه شهید برونسی,فرازی از وصیت نامه شهید کاوه, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 217 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:47

دلنوشته همانطور که امسال تک تک روزهایش یادآور همان روزها در سال گذشته و خاطرات داداش رضا بود با خود عهد کردم تمام خاطرات روزهای قبل شهادتش رو بنویسم و برای کانال داداش اما واقعیت این بود که خیلی سخت بود و سنگین و نتونستم. سال گذشته وقتی محرم از راه رسید از خدا خواستم کمکم کنه و محرم اون سال محرم ویژه ای باشه و بتونم به نحو خوبی احترام محرم رو داشته باشم و بنده خوب خدا و دانش آموز خوب مکتب عاشورا باشم.اما نمیدونستم که خدا نه تنها اون محرم رو خاص برام رقم زده که تمام محرم های باقیمانده عمرم رو تغییر داده. 30شهریور بود دو هفته بیشتر نبود که رضا و مهدی اومده داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 240 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:47

صل الله علیک یا اباعبدالله میدونید قضیه این سربند چیه؟؟ پارسال روز عاشورا باشهید مکیان روانه هیئت شدیم دوتامون یکی یدونه سربند گرفتیم   امسالُ داغ دوریش به والله بُریدم عاشورا امسال احمد پیش صاحب اسم سربند ولی من روسیاه هنوز سربند تو دستم...... احساس حقارت دارم. دم عشق دمشق داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 217 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 21:47